top of page
Search

تأملی بر ایکونای نزول خداوند برهاویه


به قلم: راهب آندره ماری

فرانسیسکن کنونتوال

سنت کلیسایی، درطی اعصار، به شیوه های متعددی تلاش کرده است که مفاهیم ایمان را با بشارت انجیل به مؤمنین انتقال دهد. آیین عبادی ( لیتورجی) مهمترین موقعیت ومحلی بوده است برای تجربه‌ی ایمان به واسطه‌ی برگزاری آیین های نیایشی و آیین های فیض بخش. در کنار این آیین ها، قطعا فعالیت‌های دیگری چون تعالیم ایمان و اصول دین راه‌هایی بوده که ایمانداران با مفاهیم ایمانی خود آشنا شوند و در آیین‌های فیض بخش کلیسایی حقیقت آن مفاهیم را به صورت زنده وعملی تجربه کنند. می توان گفت آیین عبادی قله‌‌ی تجربه روحانی فرد است و یکی از مهمترین بخش های آیین عبادی، آیین کلام است. به واسطه‌ی آیین کلام و موعظه‌ها بوده که جماعت مومنین کلام خداوند را شنیده‌اند وهمین شنیدن و شنیدن از کلام خداست که به گفته پولس قدیس سبب ایمان می‌شود.

سنت مسیحی، به ویژه مسیحیت شرق، همه‌ی ابعاد وجودی انسان را دعوت به این مشارکت ایمان می‌کند و در انتقال مفاهیم به همه‌ ابعاد انسان توجه دارد. مهمترین نمود آن همان بشارت بصری است درایکوناها. یعنی همان گونه که بشارت ایمان با کلام و شنیدن آن با گوش، در آیین‌ها ، بذر حقیقت را در دل ایماندار می‌نهد، سنت ایکوناگرافی همین بشارت را با قوه‌ی بصری به مسیحی منتقل می‌کند. در واقع ایکوناها نه فقط تصاویرزیبا یا مورد احترام در آیین های شرق مسیحی، بلکه خود بشارت ( به مفهوم کریگما) و دروازه‌ای است به سوی فهم مفاهیم اصیل ایمان و نقطه ای است که امور روحانی و بشارت کلام در تصویر متمرکز می شود که هر جزء آن پیام آور و بشارت قسمتی از ایمان است. بدین سبب است که آباء کلیسا ایکوناها را پنجره‌های رو به آسمان توصیف کرده‌اند واین بدین معنی است که ایکونا پنجره ای به سوی فهم مفاهیم بنیادی و تعالیم کتاب مقدس و ایمان مسیحی است که نه فقط گوش که حس بینایی مخاطب را نیز به مشارکت و تعمق دراین رازها دعوت می کند. به نظر می رسد پدران قرون اولیه شناخت آنتروپولوژیک و روانشناختی جامعی از انسان داشته اند. چرا که ای بسا آدمی سخنی بشنود و در هیاهوی سخنان بسیار از یاد رود ولی تأثیر تصویر بر ذهن و دل آدمی بسیار پا برجا می ماند. آدمی بیشتر با تصویروارد ارتباط و دیالوگ می شود و این امر مهم بوده که توجه پدران را و سنت کلیسا را به اهمیت ایکونا کشانده است. سنت ایکوناگرافی مسیحیت شرق، در دنیای غرب تبدیل به نقاشی های دیواری( آفرسکو) شده است. در هر دو سنت، ایکونا گرافی و دیوارنگاری، ارتباط درونی بسیار قوی بین سه اصل کتاب مقدس، آیین عبادی ( لیتورجی) و تصویروجود دارد و این سه اصل و رابطه‌ی مفهومی قوی بین آن هاست که این تصاویر را از پس قرن‌ها، جزو منابع مهم شناخت تاریخ تفکر و ایمان مسیحی کرده است.علاوه بر این‌ها، اهمیت اصلی درواقع بعد روحانی و تعلیمی آن است. چنان که در قرن اخیردر دنیای مسیحیت غرب، علاوه بر تحقیقات و تعمقات در هنر مسیحی غرب، توجه بسیار زیادی به بازشناسی ایکوناهای شرقی از خاستگاه های متفاوت بیزانسی و روسی و … شده است.



به قلم: راهب آندره ماری

فرانسیسکن کنونتوال

در طول قرن ها، واقعه‌ی مرگ و قیام عیسی مسیح، به عنوان بنیان ایمان کلیسا، در مرکز توجه ایکونا گراف‌ها و نقاشان بوده است. چنان که آثار بسیار زیاد و پرمعنایی در این باره به رشته‌ی تحریر درآمده و هر دو سنت روایت روحانی بسیارعمیقی از جنبه های مختلف این واقعه عظیم ارائه داده‌اند. در قسمتی از اعتقاد نامه‌ی رسولان، کلیسا چنین اعترافی دارد : “…در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید، مصلوب گشت، مرد و به جهان مردگان نزول فرمود، در روز سوم از مردگان رستاخیز کرد،…”این بندها که بنیادی ترین مفاهیم ایمان کلیساست و هر مسیحی در آیین عبادی آن را معترف است در طی اعصار در ایکوناگرافی و دیوارنگاری جایگاه بسیار مهمی داشته اند. سنت شرق واقعه‌ی نزول سرور ما عیسی مسیح، به جهان مردگان را در ایکونایی به همین عنوان به تحریر درآورده که در بین ایکوناهای مربوط به راز مرگ و قیام جزو مهمترین هاست. در هنر مسیحی غرب بیشتر به واقعه‌ی برخاستن مسیح از قبر پرداخته شده تا نزول او به جهان مردگان. مسیح که با پرچم ظفر بر مرگ از مقبره بیرون آمده و در مقابل سربازان در خواب، همچنان که در آثار لورنزتی نقاش دیوارنگار قرن چهاردهم می‌بینیم، بر زنان ظاهر می‌شود. این تصویرغالب هنر مسیحیت غرب است.

در طرف دیگر،سنت شرق در ایکونا گرافی تصویر مسیح در جهان مردگان را در حالی که بر قدرت مرگ و تاریکی ظفر یافته و برای رهایی آدم و حوا و همه درگذشتگان درامید، به آن جهان نزول کرده و بر ابواب مرگ چیره گشته، ارائه می دهد. به بیانی دیگر، پیروزی مسیح بر مرگ و رها سازی آدمی از اسارت گناه به عنوان قلب راز گذر عیسی مسیح، در ایکوناگرافی شرقی نمایان می شود. مسیح بر جهان مردگان نزول می کند و زنجیر اسارت آدم را پاره کرده او را نجات می دهد. چنین تعبیری ریشه در آیاتی از عهد جدید دارد. چنان که پطرس رسول در رساله‌ی اولش چنین می‌گوید: “زیرا که مسیح نیز برای گناهکاران یک‌بار زحمت کشید یعنی عادلی برای ظالمان تا ما را نزد خدا بیاورد. در حالی که به حسب جسم مرد لکن به حسب روح زنده گشت و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند”(اول پطرس باب سوم آیات هجدهم و نوزدهم). این آیه در واقع بنیان اعتراف اعتقاد نامه‌ی رسولی است و در ایکونا گرافی شرقی نمود پیدا می‌کند. نقطه‌‌ی مرکزی راز تجسم و مرگ و قیام مسیح رهایی انسان است، رهایی از اسارت مرگ در گناه. تعمق در این راز به دارازای قرن ها باعث شده که کلیسا، به زبان های مختلف، این پیام تاریخی را منتقل کند.

دینامیک ایکونای نزول به جهان مردگان بر دو حرکت استوار است. همان گونه که اعتقاد نامه تصریح می کند: نزول به جهان مردگان و صعود به آسمان. این دو پرسپکتیو در ایکونا به وضوح نمایان است. مسیح شخصیت مرکزی ایکونا، نزول می کند تا با آزاد سازی آدم که سمبل بشریت هبوط یافته در گناه است، از زنجیر اسارت رها ساخته و به سوی مقامی بالاتر که همان صعود به حیات ابدی و مشارکت الهی است، رهنمون می شود. چنانچه از بالا و از پایین به حرکت ایکونا نگاه کنیم هر دومفهوم نزول و صعود در کاراکتر مسیح به خوبی نمایان است. پولس رسول در نامه اش به افسسیان چنین می نویسد: “بنابراین می گوید چون او به اعلی علیین صعود نمود اسیری را به اسیری برد و بخشش‌ها به مردم داد. اما این صعود نمود چیست جز اینکه اول نزول هم کرد به اسفل زمین. آن‌که نزول نمود همان ‌است که صعود نیز کرد، بالاتر از جمیع افلاک تا همه‌ی چیزها را پر کند.” (باب چهارم آیات هشتم تا دهم).

این دو حرکت نزول و صعود می‌تواند به ما کمک کند که از دو بعد براین راز در تاریخ نجات تعمق کنیم. از پایین به بالا یا همان از اسفل به اعلی علیین در ملاقات انسان با مسیح شکل می گیرد. انسان سقوط کرده و گم گشته، اسیر گناه، انسان در انتظار، به واسطه‌ی عمل پسر انسان در راز مرگ و قیام نجات می‌ یابد. در روی دیگر، نزول مسیح بر دنیای مردگان، پیام این دارد که عیسی مسیح با مرگ خود، در زمان موت خود، در آن ساعات سکوت محض بعد از جمعه‌ی صلیب، به واقع بر دنیای مردگان نزول کرد که بشارت حیات دهد. ای بسا در مرگ بشارت حیات دادن، در نظری تناقض آید ولی حقیقت راز نجات همین است و درک آن جز با روشنگری روح القدس و تجربه‌ی ایمان میسر نمی شود. حقیقت راز تجسم و راز مرگ و قیام در قلب ایمان مسیحی جای دارد و ایمان مسیحی را خارج از این راز نمی توان دریافت. خدایی که نزول می کند و در جسم در میان آدمی خیمه می زند. این خداست که در پی آدمی است در پی آدمی که مقام خود را در فردوس از دست داده و در دنیای مرگ به اسارت در آمده است. حقیقتا محبتی والاتر از این نیست و خدایی جز این را نمی توان تصور کرد و یا شاید حتی خدا نامید.

نماز نامه‌ی صبح شنبه مقدس که از متون کهن کلیسایی است، چنین می سراید: “خداوندا تو بر زمین آمدی تا آدمی را نجات بخشی و چون او را بر روی زمین نیافتی تا دنیای مردگان به جستجوی او نزول کردی.” مفهوم واقعی کنوسی و رحمت بی بدیل و بی نهایت خداوندی در راز تن گیری، مرگ و قیام نهفته و در عین حال نمایان است. خدای در جستجوی انسان که نه تنها خود را خالی می کند بلکه تا به موت و موت صلیب مطیع می‌گردد و تا اسفل السافلین نزول می کند تا همان سقوط کرده‌ی اسیر در زنجیر مرگ را بشارت حیات دهد و او را رهایی بخشد.

ایکونا حکایت شنبه‌ی مقدس را دارد. شنبه‌ راز آلود که سراسر سکوت است. این نگاره ما را یاد جمله‌ی عیسی می اندازد که فرموده بود: “آمین آمین به شما می‌گویم اگر دانه‌ی گندم که در زمین می‌افتد نمیرد تنها ماند لیکن اگر بمیرد ثمر بسیار آورد.” ( انجیل یوحنا باب دوازدهم آیه‌ی بیست و چهارم) و نماز نامه‌ی شنبه مقدس چنین عباراتی دارد که: “همچون دانه‌ی گندم دفن شده در بطن زمین، تو خوشه‌‌ای سرشار از بار آوردی، به واسطه‌ی زنده کردن مردگان نسل آدم. اکنون تو، چون خورشید در خاک پنهان گشته ای و شب مرگ روی تو را پوشانده است اما طلوع خواهی کرد با پرتوی عظیم تر، ای نجات دهنده.”

ایکونا ما را یاد آوری می کند که در سکوت راز آلود شنبه مقدس و سکوت های روحانی که ایماندار تجربه می کند، نه نشانه ای از بیهودگی و بی ثمری است چنان که شاگردان را نیزچنین وسوسه ای آمد، بلکه کار خداوند است در سکوت. دقیقا زمانی که شاگردان امید از دست داده بودند که مسیح موعود که هزاره ها در انتظارش بودند مصلوب گشت و حکایت تمام شد، خداوند عمل بس بزرگی را در حال انجام بود. در طول تجربه‌ی شاگردان با مسیح در شهرها و روستاها، بسیار بار دیده بودند که مسیح در روز شنبه بر خلاف عادت و باور یهودیان کار کرده بود شفا داده بود نجات بخشیده بود و … اما در آن شنبه‌ی سکوت فراموش کرده بودند که مسیح سرور شنبه هم هست. او برای نجات انسان، گفتمان های کهنه و قدیمی را کنار می گذارد. ایکونا ما را یاد آوری می کند که در زمان هایی که می پنداریم سکوت است ونا امیدی ، خداوند کار عظیم انجام می دهد.

ایکونای نزول، راز مرگ و قیام مسیح را از منظر ملاقات نشان می دهد. حکایت قیام خداوند از مرگ تنها برای نشان دادن قدرت خدایی او نیست چرا که او را به مرگ حاجتی نبوده و مرگ را نه بر وی قدرتی. بلکه مقصود ملاقات آدم است. ورود مسیح به دنیای مردگان در این تصویر ملاقات آدم نوین با آدم کهنه است. بر خیزاندن آدم کهنه و حوا مادر همه آدمیان، و بازگرداندن شان به مشارکت الهی، به همان تصویر اولیه که روز نخستین آدم را عطا نمود، هدف و مقصود این راز بزگ است.

شاید بهتر باشد برای تعمق در قدرت حیات در وادی مرگ و دنیای مردگان بیشتر در جزئیات تصویر دقت کنیم. شخصیت مرکزی ایکونا مسیح است که در مرکز تصویر قرار دارد. ردای سفید او روایت قیام و پیروزی بر مرگ است و الوهیت او. مسیحی که چون آفتاب صبح می درخشد و بر تن جامه ای مزین به طلا دارد که نشان پادشاهی اوست. نشان رسیدن ملکوت او حتی به دیار مردگان و بشارت ملکوت او به آنانی که در دنیای مرگ در انتظار او و ملکوتش بودند. دیگر خبری از زخم ها و عریانی در صلیب نیست. تن او نمایانگر جلال قیام کرده‌ی اوست. دنیای تاریکی مرگ به یمن حضور او روشن گشته است و اگر دقت کنیم میبینیم که سیاهی و تاریکی دنیای مردگان زیر پای مسیح مانده است که این نشان ظفر او بر تاریکی است. او ابواب جهنم را در هم شکسته و تاریکی پشت آن را به زیر کشانده است. غلبه‌ی پادشاه ما بر ابواب جهنم به واسطه‌ی صلیب است از این روست که درهای جهان مردگان در زیر پای عیسی به شکل صلیب نگاشته شده است. همان درهایی که همچنان که به پطرس فرمود برمؤمنین‌اش استیلایی نخواهد داشت. او درهای مرگ را شکست و خود دری شد روی سوی آسمان. همچون شبان نیکو که گمشدگان اش آواز او را می شناسند و از آن در وارد حیات می شوند. در آن زمینه‌ی تاریکی ابزاری را می‌بینیم که همان نشانه‌های زنجیر اسارت گناه آدمی است. اگر به پاهای عیسی دقت کنیم، یک پای او نشان نزول اوست و پای دیگر برگشته و نشان صعود اوست. تصویر به ما عیسی را نشان می دهد که همچنان در حرکت است نه عیسی باز ایستاده. همه حیات مسیح بر زمین روایت حرکت اوست. او همیشه در حرکت بود و انجیل نویسان ما را با خبر می‌کنند که حرکت او رو به سوی اورشلیم بوده، به سمت شهر پادشاهی اش و تخت پادشاهی اش که همان صلیب است. همان صلیب که در دستان فرشته می‌بینیم همان صلیب که سلاح پیروزی او بر مرگ است. در بعضی از ایکوناها عیسی صلیب را خود بر دست دارد و با صلیب وارد دنیای مردگان می شود. صلیب نشان قوت و حکمت است که با آن بر ابواب تاریکی پیروز شده است.

عیسی مسیح، دستان آدم و حوا را گرفته است و روی به سوی بازگشت دارد. دستان مسیح به همان فرم است که بر صلیب باز شده بود واین همان قوتی است که قبر آدم و حوا را شکسته و به همان قوت آنان را برخیزانده است. دستان آدم و فرم دستش شاید اثر معروف میکل آنژ را در نمازخانه‌ی سیستین واتیکان، در آن روایت پیدایش، به یادمان آورد. لباس های آدم و حوا حکایت مقام آنها پیش از سقوط است و دستگیری مسیح برای برخیزاندن و ردای آبی آنها یاد آوری این است که خداوند آدمی را به تصویر خود و برای پادشاهی و مشارکت آفریده بود. حال در مسیح و در عمل فیض بخش‌اش بازگشت به همان مقام میسر شده است. نگاه آدم و حوا به صورت عیسی است همان نگاهی که با گناه از روی خداوند برگشت. حال همین نگاه با روی عیسی در آمیخته و وصل مجدد میسر شده است. روی عیسی به سوی آدم و حوا نشان مهربانی و بخشش اوست، که اگر چه آدمی با گناهش روی از خداوند برگرداند، اما روی و نگاه مهربانی خداوند در پی آدمی است. در واقع خداوند با راز تن گیری‌اش، همراه آدم شد در این سفر رقت بار و تبعید. او خود به تبعید آدمی آمد تا نسل آدم را از این تبعید و سرگردانی موت رهایی بخشد. در یکی ازسرودهای آیین نیایشی شرق دیالوگی هست بین آدم و مسیح که بسیار تاثیرگذار و منقلب کننده است. در جایی از این سروده آمده است که آدم می گوید: “همانا صدای پای کسی را می شنوم که به سوی ما روانه است” و در این ساعت درهای دنیای مردگان شکافته می شود و مسیح پیروزمند با صلیب وارد می شود. در ادامه در جایی مسیح خطاب به آدم می گوید: “از مردگان برخیز، من هستم خدای تو که از برای تو فرزند تو گشتم… برخیز که از این وادی مرگ روانه شویم برخیز که تو در من و من در توام (یوحنا باب چهاردهم آیه‌ی بیستم)، ما یک تن خواهیم شد که دیگر جدایی نباشد… برخیز که از این وادی در گذریم و به سوی آنانی رویم که در جشن اند…پدر آسمانی من در انتظار گوسفند گم شده است… ضیافت عروسی و خیمه‌ی ابدی بر پاست و ملکوت آسمان‌ها که پیش از ایام و اعصار وجود داشت در انتظار شماست…”. دستان مسیح و دستان آدم نشان ملاقات و وصل دستان خدا و انسان است، نشان رحمت و بخشش نا منتهای الهی برانسان، ملاقات خدا با انسان.

در دو طرف اثر، دو گروه از اشخاص را می‌بینیم که گویی در انتظار بودند و همگی در سخن‌اند. اینان همان‌هایی بودند که در فروتنی و ایمان و امید درگذشته اند، آنانی که کلام خداوند را زیستند و با حیاتشان بشارت امید دادند. برخی از آنان را می بینیم که اشخاص عهد عتیق اند. در سمتی می توان داود پادشاه و سلیمان پادشاه را دید که تاجی بر سر دارند و در کنارشان یحیی تعمید دهنده، هم او که در میان زاده شدگان از زن بزرگتر از او نبود، هم او که دوست خداوند بود، که همچنان که به موقع تعمید با دست سرورمان را نشان داد که اینک بره‌ی خدا، اینجا نیز همان انگشت و دست بره‌ی ذبح شده و جلال یافته را نشان می دهد. می توان پیامبرانی چون اشعیا و ارمیا و دیگران را دید که آمدنش را نبوت کرده بودند. می توان هابیل را دید در قامت جوانی که خون او بر زمین ریخت و نمایانگر همه کسانی است از نسل آدم که به دست انسان در گناه، کشته شدند. حال همه روی او را که در انتظارش بودند و در امیدواری‌اش آرمیدند، می بینند. از این روست که آیین نیایشی چنین می سراید: “درمیان انبیا، از یکی فریاد بر می آمد که از بطن هاویه بشنو دعایم را و به فریادم گوش فرا گیر و دیگری چنین می سرود که از اعماق به سوی تو فریاد بر می آورم ای خداوند، بشنو صدایم را و دیگری چنین که: روی خود را بر ما بتابان و جملگی نجات خواهیم یافت.”

در همه‌ی این اشخاص می توان جملگی انسان را دید. انسان تمامی اعصار که در مسیح، آن نوبر قیام کرده از مردگان، نجات یافته اند. صورت همه آنها منور گشته و لبانشان در حرکت است که نشان سرایش سرود امید و پیروزی است. در یک آیین نیایشی بسیار قدیمی از پاتریارکیه، چنین می سرایند: “زمانی که مسیح، پادشاه جلال، از بهر پیروزی بر هاویه فرود آمد، فرشتگانی ندا داده به درها می گفتند که: باز شوید در مقابل قدم های او، جمعیت نیکان، زندانیان در چنگال مرگ، با صدای آمیخته به اشک چنین می سراییدند که : تو آمدی، ای بسیار محبوب که در اشتیاقت بودیم، ای آن که در این تاریکی، دراین شب، هماره در طلبت بودیم تا رهایی‌مان بخشی از زنجیرهای این زندان. تو را با آه کشیدن‌هایمان می خواندیم و با مراثی طولانی مان می‌جستیم. تو امید ما ناامیدان گشتی و تسلی عظیم بر ترسندگان. هللویاه”

ایکونای نزول بر هاویه، با الهامات فراوان از کلام مقدس و آیین های نیایشی دارای جزئیات متعددی است و هر جزء آن حکایتی دارد و روایتی که با تعمق در آن و در سکوت می توان پی به آن برد که همگی بیانگر راز ایمان ماست. از آن روست که ایکونا را پنجره‌ای به سوی عالم روحانی می دانند. در انواع متفاوت این ایکونا گاه با جزئیات دیگری نیز مواجه می شویم. مثلا در بعضی از ایکوناها زیر پای عیسی که همان قدرت مرگ است ، میتوان فیگورهایی را دید که فرشتگان به زنجیر کشیده اند با همان زنجیری که زمانی نسل آدم را به زنجیر کشیده بودند. این فیگورها بیانگر رذیلت هایی است که ایمانمان ما را از آن بر حذر می دارد که به واقع به واسطه پیروزی مسیح در راز مرگ و قیام، آدمیت نوین ما، جای آن ها را به فضیلت ها داده و می دهد. این امر نیازمند راه رفتن است با مسیح قیام کرده. راه رفتن در اثر قدم‌های وی و لحظه ای باز ننشستن. چرا که کامل کننده‌ی ایمانمان، همان گونه که در ایکونا هم می‌بینیم، هماره در حرکت است و این حرکت وهم‌قدمی ما با اوست که ما را به شباهت و به بلند قامتی او رهنمون است. این دعوت ایمان ماست و بشارت مسیح قیام کرده. با ایمان بر این که آن بره‌ی ذبح شده، تاج جلال یافته و بر تاریکی های زندگی ما پیروز گشته. ما با او در راز تعمید مردیم تا در حیات او سهیم شویم. حیاتی که از ایام قدیم بشارتش را شنیده بودیم و روز نخست برای چنین حیات به تصویر او آفریده شدیم.

در آیین عبادی بیزانسی، در شب منتهی به قیام، آیینی برگزار می شود اینچنین که: در شب قیام، در بیرون کلیسا، جماعت گرد هم می‌آیند و شمع های خود را که روشن می‌کنند به سمت در کلیسا حرکت می‌کنند. پشت در های کلیسا که بسته است، انجیل متی باب بیست وهشتم آیات یکم تا بیستم خوانده می شود. پس از اتمام خوانش راهبی که مراسم را بجای می آورد به در کلیسا نزدیک می شود و با صلیب در دستش در کلیسا را می زند و می گوید: “ای دروازه ها، سرهای خود را برافرازید، ای درهای ابدی، برافراشته شوید تا پادشاه جلال داخل شود.” آنگاه شخصی از داخل کلیسا چنین پاسخ می دهد: “این پادشاه جلال کیست؟” و راهب پاسخ می دهد: “خداوند نیرومند و دلاور، خداوند که در جنگ دلاور است.” و این عمل سه بار تکرار می‌شود و بار سوم راهب جواب می دهد : “خداوند لشکرها، اوست شاه جلال.” و در این ساعت درهای کلیسا باز می شود که درون کلیسا نورانی است و پر از عطر بخور است.

این مراسم می تواند همان مفهوم ایکونا را برای هر شخص داشته باشد. در راز مرگ و قیام خداوند، هر کدام از ما دعوت شده ایم تا حیات تازه ای را، به واسطه‌ی ایمانمان به آن قیام کرده، زیست کنیم. او با قوت اش بر درها زندگی ما می کوبد؛ مخصوصا بر آن درهایی که در پشت آن تاریکی‌هایی هست که قلب ما را به زنجیر اسارت کشیده است، شبیه همان درهای هاویه ی تاریک و سیاه که فقط با قدم های عیسی باز می شوند. این درها فقط با قدم های عیسی است که باز می شود و قدرت اوست که می تواند این درها را باز کرده و نور رویش تاریکی‌های هاویه‌ی درون را روشن کند. گاه در مقابلمان وادی هایی هست که تاریکی اش فریاد می کند و گوش هایمان بسته مبادا که بشنویم و این ناامیدی را پدید می آورد و یاس، وجود را در بر می‌گیرد. ولی نباید فراموش کرد که هیچ هاویه‌ای نمی تواند وجود داشته باشد که قدرت قیام کرده ابوابش را نشکند. همان گونه که در ایکونا دیدیم و در آیین های عبادی و نیایشی میشنویم ، اساسا او برای ورود و تسخیر و تبدیل این هاویه هاست که به جستجوی انسان، به جستجوی ما آمده است. این است رحمت متعال که برای نجات آدمی تا به هاویه نزول می‌کند. از این روست که کلام به ما می آموزد که دیگر تاریکی را هیچ قدرتی نیست چرا که نور مسیح تابیده است. و این همه دعوت ماست که در ایمان و امید زنده زیست کنیم، بشارتی را که بدان فرا خوانده شده‌ایم. آن که قیام کرده را ملاقات کرده باشد نا امیدی و پریشانی بر او قدرتی ندارد. سرودی بیزانسی از پدران کلیسا چنین می گوید:

“دوش با تو در خاک شدم ای مسیح و امروز برمی‌خیزم با تو که بر خاسته ای. دوش با تو مصلوب گشتم،در ملکوت‌ات، مرا نیز سهیم جلال کن ای نجات دهنده.”




13 views0 comments
bottom of page